پوریاپوریا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

پوریا و پارسا

مهمونی رفتن پارسا

پارسای خوشگلم رفته بودتولد پسرعمه علی .روزولادت پیامبر(ص)تولد سه سالگی علی کوچولوبود همه خونه عمه دعوت بودیم عمه جونم سنگ تموم گذاشته بود واسه تولد یکی یدونه اش . پارساجونم انشالله تولد شما وداداشی عزیزم اینجاهم یکی یکی هرکدوم یه آرزویی میکردین وشمع علی روفوت میکردین امیدوارم خداآرزوی همه نی نی هاروبرآورده بکنه الهی امین فندق مامانی هم شماهم دوست داشتی ازکیک علی نوش جون کنی     ...
30 دی 1392

دویست روزگیت مبارک

کاش بچه بودیم بچه ها به ۵ دلیل دوست داشتنی هستند: ۱.گریه می کنند چون گریه کلیدبهشته. ۲.قهرکه می کنند زودآشتی می کنند چون کینه ندارند. ۳.چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به  دنیا  دلبستگی ندارند. ۴.باخاک بازی می کنند چون تکبر ندارند. ۵.خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای درازندارند ...
26 دی 1392

اولین غذای نی نی ما

خوب جونم واست بگه یه کم بگی نگی شکموتشریف داری ازغذاهای کمکی که فرنی وحریره بادام عاشقشون شدی باچه ولعی هم نوش جون میکنی هرچه قدرمامانی حریره بادوم بده شازده پسرما مثل اینکه سیری نداری بعدازغذای کمکی فندق مامان  لب به آب نمیزنی بایدحتما آب پرتقال یا آب لیموشیرین باشه     تموم شد مامانی بازم میخوام اینم قطره آهن خوردنته الهی فدات شم این ودیگه من بی تقصیرم       ...
26 دی 1392

داداشی نترس

چهارمین دندون اصلی پوریا 25 دی چشمک زد ماشالله به پسرم میگه مامانی یکی ازدندونام درنیومده اون یکی هم افتاد     پارساجونم دقت کن ببین داداشی دقیقاکجاوایساده؟؟؟ روی یخ پس من چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
26 دی 1392

پارساکوچولو

  عشق مامان خیلی ها معتقداند یه کم ریزه تشریف داری ولی ازنظرمن همین که خداشماروسلامت به ماداده بزرگترین نعمته چون به خاطر اینکه شما 21 روز زودتر دنیااومدی بابایی عقیده داره که توانایی های تورو بیست ویک روز دیرترحساب کنیم خدا خیلی بهمون لطف کرده عزیزم  چون دکترمامان واسه سی ویک تیر معرفی نوشته بود ولی ازاونجایی که بیش ازاندازه تحرک داشتی همیشه مامان وبابا نگرانت بودن که نکنه مشکلی داشته باشی دکترمامان میگفت خدابه دادت برسه بااین پسربلا وقتی میخواست صدای قلبتوزمانی که تودل مامانی بودی گوش کنه اینقدروول میخوردی که نگو معمولا حرکات نی نی رو بیشتر مامانا توماه پنجم واگه زرنگ باشن وبچه دومشون باشه توماه چهارم میفهمن ...
26 دی 1392

داداشی درس خون

ماشالله به مرددوم خونه چندوقتیه مامان همش منتظرامتحانات پوریاجونه نگو نابغه مامان همه امتحان هارو عالی ردکرده بدون اینکه به مامان وبابا چیزی بگه چشم نخوری مامانی ایشالله تاآخر تحصیلاتت همین جوری مستقل واستوارباشی عزیزم مامانی هم بعدازدنیااومدن پارسا میترسیدنتونه به درسات برسه ولی خداروشکرمثل اینکه سال اولی نیستی فقط یه کم سرمشق نوشتن کم حوصله هستی اما به ریاضی خیلی علاقه مندی  واماازبیقراری های پارسا واسه داداشی وقتی داداشی مدرسه اس الان به موبایل پوریا زنگ زدیم پارساصداشوداره گوش میده     ...
26 دی 1392

شکموی ما

بعدازاون هم نوبت یرسه به تنقلات ازجمله بیسکویت مادر فعلا ماشالله چه سروصدایی هم راه میندازی قندعسل مامان اینقدربادیدن بیسکویت ذوق میکنی که مامانی هم به یادبچگی هاش یکی دوتاشوکش میره                                                  اخ جون بیسکویت                                           همش مال خودمه                       ...
26 دی 1392

هدیه های نیم سالگی پارساجونم

      اول ازهمه مامانی به خاطر دیرکردن این پست از خاطراتت عذرمامان روبپزیر چون مامانی یه کم گرفتارشده بود نه اینکه خدای نکرده فکرکنی بی توجه شده بهت نه یه کم درگیرمسایل فرعی زندگی شده بود عکس های مربوط به هدیه های نیم سالگیت رومیذارم عزیزم      ...
26 دی 1392

تقدیم به مادر

گفتم :   خسته ام …. گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله…از رحمت خدا ناامید نشوید(زمر/۵۳) گفتم:هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره… گفتی: ان الله بین المرء و قلبه…خدا حائل است میان انسان و قلبش(انفال/۲۶) گفتم: هیچ کسی رو ندارم… گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید…ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/۱۶) گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی… گفتی: فاذکرونی، اذکرکم…منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره/۱۵۲) آسوده بخواب مادربیمارم راحت شدی ازاذیت وآزارم  بر خاک تو از اشک ، چه ها می کارم بعد از تو فقط بغض و خدا را دارم ...
22 دی 1392